امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
داعش چگونه از کودکان تروریست می‌سازد؟

«بچه شیرهای خلیفه»؛ اول شکلات، بعد گردن زنی!

 

 
بچه شیرهای خلیفه؛ اول شکلات، بعد گردن زنی!
بچه شیرهای خلیفه

 داعش هزاران پسر نوجوان را در سوریه و عراق به اسارت گرفته و به آن‌ها قرآن و نحوه بدل شدن به سربازان کوچک را آموزش می‌دهد. کاترین کونتس گزارش می‌دهد. 
 
 احمد و امیر، 15 و 16 ساله، زیرانداز خود را داخل چادری در اردوگاه پناهجویان دهوک عراق پهن کرده تا بتوانند با لذت بردن از رنگ اخرایی کوه‌ها، خاطرات فاجعه‌بارشان را برای همیشه به دست فراموشی بسپارند. 
 
پاییز 
عصر خنک یک روز پاییزی است. آن‌ها چندین بالشت زیر دستان خود گذاشته و تلویزیون را روشن می‌کنند. این دو برادر 6 ماه پیش از دست داعش فرار کردند. حالا تنها هدفشان این است که به پای تماشای کارتون بنشینند. 
 
احمد و امیر مرتب شبکه‌ها را عوض می‌کنند. داعش هم برای خود یک شبکه تبلیغاتی دارد که بینندگان می‌توانند آن را به راحتی در مناطق کردنشین شمال عراق دریافت کنند. کنترل تلویزیون دست احمد است. او به ناگهان فریاد می‌زند: «امیر اونجاییم. اون ماییم!» 
 
این دو برادر خودشان را به سرعت شناسایی می‌کنند: آن‌ها لباس مشکی به تن کرده و ماسک به صورت زده‌اند. آن‌ها در کنار سربازان کم سن و سال دیگر در حال نبرد در موصل هستند. 
 
بهار 
بهار از راه رسیده و آن روز پاییزی جلوی تلویزیون فقط به یک خاطره تبدیل شده است. احمد و امیر در همان چادر کوچک اردوگاه کنار هم نشسته و در مورد آن روز صحبت می‌کنند. احمد، برادر بزرگتر، با صدایی گرفته در مورد دوران اسارت خود در داعش صحبت می‌کند و امیر به زمین خیره شده است. آن‌ها می‌گویند: «آن‌ها [داعش] به ما دارو دادند. بعد از آن ما همه چیز را باور می‌کردیم.» 
 

احمد و امیر به مدت 9 ماه در اسارت داعش بودند و در یک اردوگاه نظامی در موصل زندانی شده بودند. آنجا تروریست‌های داعشی از کتک و اسلحه برای آموزش کودکان و تبدیل آن‌ها به سربازان نوجوان یا به قول داعش «بچه شیرهای خلیفه» استفاده می‌کردند. بچه شیرها در واقع باید برای کشتن کافران خودشان را با کمربند انفجاری منفجر کنند. آن‌ها آموزش گردن‌زنی نیز دیده بودند تا بفهمند این کار چگونه انجام می‌شود. آن‌ها برای درمان جنگجویان بزرگتر خون اهدا می‌کردند و خائنین را نیز لو می‌دادند. 
 
تخمین تعداد سربازان کوچکی که داعش در حال آموزش آن‌ها است، کار دشواری است. با این حال، گزارش‌ها حاکی از وجود 1500 پسر در حال خدمت به داعش در عراق و سوریه است. برخی از این کودکان در همین چند سال به دنیا آمده‌اند. به عبارت بهتر، بیش از 31000 زن باردار در قلمرو تحت کنترل داعش وجود دارد. ضمنا فرزندان افرادی که از خارج به داعش می‌پیوندند نیز به آنجا می‌آیند. "بچه شیرها" در برخی موارد هم فرزندان جنگ‌طلبان محلی یا افرادی هستند که داوطلبانه به داعش پیوسته‌اند. برخی دیگر نیز مانند احمد و امیر به اسارت گرفته می‌شوند. 
 
این دو برادر در استان سنجار عراق بزرگ شدند. آن‌ها می‌گویند که زندگی خوبی داشتند؛ مثلا فوتبال بازی می‌کردند، کوه‌نوردی می‌کردند و یا پرنده‌‎ها را می‌گرفتند تا اینکه داعش در اوت 2014 به روستای آن‌ها حمله کرد. داعشی‌ها با پیکاپ وارد روستا شده، ساکنین را تهدید کرده و همه هراسان فرار کردند؛ اما برای این دو برادر کار از کار گذشته بود. نیروهای داعش آن‌ها را سوار ماشین کرده و به تل عفر بردند. سپس در آنجا در مورد نحوه خدمت رسانی احمد و امیر تصمیم‌گیری شد.

بچه شیرهای خلیفه؛ اول شکلات، بعد گردن زنی!
احمد (چپ) و امیر

داعش پسرها را در دو گروه تقسیم‌بندی کرد. پسران کوچکتر یا ضعیف‌تر در مدرسه می‌ماندند تا قرآن را به آن‌ها آموزش دهند. پسران بزرگتر نیز مستقیما به پایگاه آموزش نظامی در موصل فرستاده می‌شدند. احمد و امیر همراه با 200 پسر دیگر به پایگاه اعزام شدند. داعش می‌خواست کاری کند که آن‌ها هویت ایزدی بودنشان را از یاد ببرند. آن‌ها نیز دهانشان را کامل بسته بودند و اصلا می‌ترسیدند لام تا کام حرفی بزنند. 
 
از آن زمانی که داعش بخشی از قلمروش در سوریه و عراق را به خاطر انجام عملیات نظامی نیروهای مقابل از دست داده، تمرکز خود بر روی تبلیغات روی کودکان را بیشتر کرده است. کارشناسان "بنیاد کیلیام" که یک کانون تفکر ضد تروریسم در بریتانیا است، در سال 2015 به این نتیجه دست یافت که نوجوانان بیشتری برای انجام کارهای رسانه‌های داعش نسبت به گذشته به کار گرفته شده‌اند. اقدامات وحشیانه‌ای که به دست کودکان انجام گرفته نیز سیر صعودی داشته و همچنین اسناد بیشتری از شرکت کودکان به عنوان جلاد در داعش منتشر شده است. نیکیتا مالک، پژوهشگر اصلی مطالعه، می‌گوید که این اقدامات داعش برای نشان دادن مقاومت در برابر حملات هوایی در سوریه انجام گرفت. 
 
نسل رادیکال و ایدئولوژی داعشی
مالک می‌‎گوید که قصد داعش از نمایش کودکان این است که بگوید بمب‌ها هیچ اثری ندارند. به گفته وی، پیام داعش این است که  «مهم نیست شما چه کار می‌کنید، زیرا ما داریم نسلی رادیکال را اینجا پرورش می‌دهیم.» وی می‌گوید که نقش کودکان در درون سیستم داعش انتشار ایدئولوژی داعشی در دراز مدت و همچنین نفوذی عمیق و موثر در دل جامعه است تا طرفداران این گروه حتی در صورت نابودی کامل قلمرو داعش همچنان وجود داشته باشد. 
 
احمد و امیر هر روز صبح پیش از طلوع خورشید نماز می‌خواندند. آن‌ها سپس اصول پایه مربوط به سربازان کم سن و سال را می‌آموختند: چگونه اسلحه کلاشنیکف را پیاده کنید؟ چگونه یک وسیله انفجاری را سوار کنید؟ چگونه کمربند انفجاری را منفجر کنید؟ ترویست‌های داعشی با چوب و لگد به شکم آن‌ها می‌زدند تا قوی‌تر شوند. احمد و امیر عصرها تشک پر از کک خود را پهن می‌کردند. آن‌ها می‌گویند که بدنشان عین بدن مرده‌ها شده بود. تمام فکرشان پیش پدر و مادرشان بودند. آخرین دیدارشان به زمانی برمی‌گردد که از روی خودروی پیکاپ به آن‌ها دست تکان می‌دادند. 
 
قرص خوراندن داعش 
احمد می‌گوید که داعش به آن‌ها لباس مشکی افغان داد و آن‌ها را به جبهه برد تا دشمن را از نزدیک ببینند: پ ک ک، ایزدی ها و پیشمرگه. حتی یک مرتبه یکی از تروریست‌های داعشی گردن یک ایزدی را درست جلوی چشمان آن‌ها زد و به آن‌ها گفت: «شما را هم می‌کشیم مگر اینکه مسلمان شوید.» همان موقع بود که امیر، برادر آرام‌تر، دیگر کاملا سکوت کرده بود. 
 
داعش به آن‌ها قرص می‌داد. آن‌ها از قورت دادن قرص خودداری می‌کردند. اما پس از آن متوجه شدند که اعتماد به نفس بزرگسالانی که آن‌ها را گرفته بودند، افزایش پیدا کرده است. امیر می‌گوید: «وقتی قرص‌ها را می‌خوردیم، همه چیز تغییر می‌کرد.» دیگر خبری از ترس نبود. آن‌ها سپس پذیرفتند که ایزدی‌ها از آن‌ها پایین‌ترند. 
 
احمد هر روز عصر پس از تمرین به بوته‌های پشت خوابگاه می‌رفت. او یک گوشی موبایل را آنجا زیر چند شاخه درخت قایم کرده بود و به کمک آن به مادرش پیام می‌داد: «سلام. ما زنده‌ایم. دلم برایت تنگ شده.» 
 
یک روز عصر که یک مامور داعشی او را با گوشی ممنوعه دستگیر کرد،
 او می‌گوید که آن مامور او را به سمت یک اتاق کشاند و پیراهنش را پاره کرد و با بخش چوبی یک لوله آب او را 250 مرتبه کتک زد. این کار موجب شکسته شدن جناغ سینه احمد شد. آن استخوان به شکلی معیوب جوش خورد و امروز به شکل یک تاول از زیر تی‌شرتش بیرون زده تا او جنایات داعش را هیچگاه از یاد نبرد. چشمان احمد همزمان با تعریف مجدد این خاطره به شدت می‌لرزد. 
 
سرانجام آن‌ها جرات لازم برای فرار از آن اردوگاه را به دست آوردند. آن‌ها همراه با دو کودک دیگر درست وقتی که نگهبانان حواسشان نبود از اردوگاه بیرون زدند. سفر آن‌ها 9 روز طول کشید تا اینکه عاقبت به چند پیش مرگه برخوردند. آن‌ها بالاجبار در طول روز زیر بوته‌ها خوابیدند و آب کافی برای نوشیدن نداشتند. یکی از آن پسرها قبلا تجربه فرار از اردوگاه را داشت که پس از دستگیری توسط داعشی‌ها، پایش را شکانده بودند و حالا بقیه مجبور بودند به او کمک کنند.

بچه شیرهای خلیفه؛ اول شکلات، بعد گردن زنی!

صدام حسین و داعش 
صدام حسین، دیکتاتور پیشین عراق، نیز از کودکان به عنوان سرباز سو استفاده کرده بود. کمپ‌های آموزشی تابستانی از اواسط دهه 90 میلادی در عراق دایر شدند و هزاران پسر به این اردوگاه‌ها اعزام شدند. رژیم صدام در نظر داشت با نظامی کردن این پسران نفوذ خود به جامعه را بیشتر کند. واحد سربازان کوچک که پس از جنگ ایران – عراق شکل گرفت، واحد «بچه شیرهای صدام» نامیده شد. بر اساس تخمین‌ها، هزاران کودک و نوجوان در سال 2003 در جنگ عراق شرکت داشتند. داعش نیز بعدها از همان واژه و همچنین از عناصر ابتدایی اردوگاه‌های آموزشی بچه شیرهای صدام حسین استفاده کرد. 
 
همزمان با اینکه احمد و امیر داستان خود را تعریف می‌کنند، گروهی اندک جلوی چادر آن‌ها در اردوگاه تجمع کرده‌اند. مادرشان، که کنار آن‌ها نشسته، می‌خواهد آن‌ها فقط کودک باشند. وقتی که آن‌ها شب‌ها گریه می‌کنند، او برایشان آب می‌آورد. وقتی آن‌ها [با توجه به روش‌های داعش] از قرآن نقل قول می‌کنند، مادر به آرامی دستش را جلوی دهان آن‌ها می‌گیرد. او دعا می‌کند که صدای شکنجه داعشی‌ها از ذهن فرزندانش به کلی پاک شود. 
 
مراحل استخدام 
استخدام کودکان در چندین فاز صورت می‌پذیرد که مرحله اول آن اجتماعی سازی بدون آسیب است. داعش مراسمی را ترتیب می‌دهد که در آن به بچه‌ها شیرینی و شکلات داده شده و پسربچه‌های کوچک نیز می‌تواند پرچم داعش را در دست بگیرند. سپس ویدیوهای پر از خشونت به آن‌ها نمایش داده می‌شود. سپس در فاز آموزش رایگان در راستای پیشبرد جنبش، کودکان دانش اسلامی و علم حساب و شمارش را به کمک کتاب‌هایی با محوریت عکس تانک می‌آموزند. سپس آن‌ها گردن زنی را اول بر روی عروسک‌های بلوند با لباس‌های نارنجی تمرین می‌کنند. داعش به کمک اپلیکیشنی جدید به آن‌ها موسیقی‌هایی را آموخته که دعوت به شرکت در جهاد می‌کند. 
 
در مناطق تحت کنترل داعش، هیچ جایگزینی برای این مدارس وجود ندارد. نیروهای داعش حتی به مدارس سر می‌زنند تا پسران مستعد را راهی اردوگاه‌های نظامی کنند تا "بچه شیر" شوند. همینکه این کودکان وارد سیستم داعش شوند، خلاص شدن از آن‌ها کار ساده‌ای نیست. 
 
سه روز از فرار وهدِ 11 ساله گذشته است. 
او از یک کلاس قرآن داعش در تل عفر فرار کرده است. او حالا روی یک صندلی در دفتر سازمان بشردوستانه در دهوک نشسته است؛ پسری لاغراندام با چشمان آبی، موهای قرمز و کک و مک روی صورت. ادریس، عموی وهد، مردی با ابهت و سبیل کلفت او را به اینجا آورده است. زندگی او به خاطر وجود داعش بر باد رفته است.
 
برای فرار سربازان کم سن و سال از دست داعش، موقعیت و پشتیبانی چندانی وجود ندارد. میرزا دینایی، از کارمندان انتقال محموله هوایی عراق، فقط به امید داده جمع‌آوری می‌کند که روزی پروژه کمک رسانی برای آن‌ها میسر شود. دینایی می‌گوید: «اما حالا مسئله تجاوز داعش به زنان به اندازه کافی سر مقامات را گرم کرده است.» با این حال او ماجرای وهد را بایگانی می‌کند. 
 
دینایی یک برگه پر از سوال در دست دارد؛ سوالاتی که دوست دارد وهد به آن‌ها پاسخ دهد. اما حتی تمرکز کردن هم برای وهد سخت است. یک آیه خاص از قرآن به هیج وجه از ذهنش کنار نمی‌رود. دینایی می‌خواهد بداند که داعش تا چه حد توانسته وهد را سمت خود بکشاند و اینکه او تا چه حد تغییر کرده است. 
 
میرزا دینایی با صدایی آرام و مشتاقانه می‌پرسد: «عربی صحبت می‌کنی؟»

وهد پاسخ می‌دهد: «نه.»

«به چه زبانی حرف می‌زنی؟»

وهد در جواب می‌گوید: «کردی.»

«خب چگونه قرآن را می‌خوانی؟ زیرا آن به زبان عربی است.»

وهد ساکت می‌ماند.

«مسلمانی یا ایزدی؟» 
 

وهد زمین را نگاه می‌کند و در حالی که گونه‌هایش از خجالت سرخ شده، با صدایی بسیار آرام پاسخ می‌دهد: «ایزدی.» او نمی‌تواند فکر خیانت به ایزدی‌ها و بودن در جبهه مقابل را هضم کند.

بچه شیرهای خلیفه؛ اول شکلات، بعد گردن زنی!
وهد

هنگامی که داعش در حال نظم دادن به گروگان‌ها بود، وهد در برابر مدرسه‌ای در تل عفر ایستاده بود. او یکی از پسرهای ضعیفی بود که به مدرسه قرآن فرستاده شده بود. داعش او و 34 پسر دیگر را در اتاقی محبوس کرد که برای 20 ماه آینده، به زندان آن‌ها بدل گشت. هر روز صبح پیش از طلوع آفتاب، یک معلم داعشی زن به اتاق آمده و آن‌ها برای نماز را بیدار می‌کند. سپس آن‌ها به مدت 7 ساعت باید سر کلاس قرآن حاضر شوند. داعش برای اینکه این کودکان را ترغیب به شرکت داوطلبانه در کلاس‌ها کند، به آن‌ها قول داده که «اگر خوب باشید، می‌توانید مادرانتان را هم ببینید.» 
 
خاموش کردن سیگار روی بازوی خواهر 
وهد سرباز نشد و نجنگید، اما همین حالا هم آنقدر تحت تاثیر قرار گرفته که به سختی صحبت می‌کند. روانشناسان مرکز روان‌درمانیِ دهوک بر روی کودکانی مانند او کار می‌کنند. تیکرا احمد محمد، روانشناس، در اتاقی رنگارنگ نشسته و می‌گوید: «مگر اینکه والدین این کودکان آنقدر خودشان دچار صدمه روحی شده باشند و خودشان نخواهند که کودکانشان را آنجا بیاورند.» 
 
قبلا کودکانی به آنجا برده می‌شدند که یا به خاطر تصادف اتومبیل دچار آسیب روحی شده بودند و یا شب ادراری داشتند. اما حالا بسیاری از بیماران دچار افسردگی شده‌اند و برخی از آنان، حتی کودکان 10 ساله، دست به خودکشی زده‌اند. 
 
این روانشناس در ادامه صحبت‌هایش می‌گوید که آن پسر چهار ساله تمام چیزهایی که یاد گرفته را روی خواهر شش ساله‌اش امتحان می‌کند: خاموش کردن سیگار روی بازوی خواهرش یا انداختن طناب دور گردن او. پسربچه‌ای پنج ساله مادرش را در تاریکی شب بیدار کرده و می‌گوید: تو باید نماز بخوانی. 
 
وهد هنگام عصر روبه‌روی آپارتمانی در دهوک در کنار عموهایش ایستاده است. او مشغول تماشای تیله بازی بچه‌های محل است، اما نگاهش به افق دوخته می‌شود. عمویش ادریس کنارش نشسته و به او توضیح می‌دهد که چگونه یک داعشی قصد فرار داشته و آن‌ها نیز او را کشته‌اند. وهد حرف نمی‌زند، اما وقتی شروع به صحبت می‌کند، صدایش مانند جیک جیک گنجشک است. 
 
ادریس قادر نیست خاطرات گذشته را فراموش کند. هنگام حمله داعش به روستایشان، او و ایزدیان دیگر مجبور شدند به صف روی زمین دراز بکشند. تروریست‌های داعشی در کنار صف راه رفته و 380 مرد را کشتند، اما ادریس قصر در رفت. او نقش مرده‌ها را بازی کرد و در نهایت کوچ‌نشینان او را پیدا کردند. آن‌ها به ادریس گوجه و جیگر خام به عنوان غذا دادند. 
 
او می‌گوید: «فردا می‌برمت پارک. آنجا شاهد زندگی عادی مردم خواهی بود. من دوباره تو را قوی خواهم کرد وهد.» ادریس سپس او را تکانی کوچک می‌دهد. وهد که به نظر خجالت زده می‌رسد، چند تیله را برداشته و سرش را به شکم عمویش تکیه می‌دهد و با صدایی بسیار آرام می‌گوید: «آره، قوی مثل یک جنگجو.» 
 
منبع: Spiegel 
ترجمه: وبسایت فرادید 

این مطلب چقدر مفید بود ؟
 
دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی
کد جدید

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به شهرداری نجف آباد می باشد , هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.