شهریور23 در خانوادهای مذهبی از طبقۀ متوسط جامعه در نجفآباد به دنیا آمد. به خاطر فقر فرهنگی جامعه و مشکلات اقتصادی خانواده، نتوانست به مدرسه برود. از پانزده سالگی، کار در کارخانه ریسندگی و بافندگی نجفآباد را شروع کرد و تا چند سال بعد از سربازی، در همین مجموعه مشغول بود. سال50 به استخدام ذوبآهن درآمد و همزمان درسش را تا کلاس پنجم ادامه داد و خواندن قرآن را یاد گرفت.
در ذوبآهن، برای کارگران جلسات مخفیانه میگذاشت و جنایات رژیم پهلوی را افشا میکرد. به خاطر همین کارهایش، چندینبار تنبیه و بازداشت شد ولی دست از مبارزه نکشید و سخنرانیها و تصاویر حضرت امام را پخش میکرد. در اعتصاب کارگران، پیشقدم بود و در حوادث خونین محرم57 نجفآباد، در مقابله با اراذل و اوباش، ضرب و شتم شد. با پیروزی انقلاب، وارد کمیته شد و با دوستانش، در دورهای آموزشی در شهرکرد، با مسائل نظامی آشنا شد.
شجاع، معتقد و نوعدوست بود و با اینکه زندگی ساده و کارگری داشت، به مستمندان کمک میکرد. ساعتها در صف سوخت میایستاد و در تاریکی شب، سوختی که گرفته بود را بین خانوادههای بیبضاعت تقسیم میکرد. مخلص و بیریا بود و آثار شکنجههای دوران انقلاب و جراحتهای حوادث پس از انقلاب را از همسرش پنهان میکرد.
با شروع غائلۀ کردستان، راهی این منطقه شد و مدتی بعد مسئولیت عملیات سپاه دیواندره را به عنوان رزمندهای محبوب در بین پیشمرگان کرد مسلمان، بر عهده گرفت. خانوادهاش را بارها تهدید کردند ولی راهش را با قوت ادامه داد.
بعد از کردستان، به جنوب رفت و در واحدهای مختلف لشکر8نجف مشغول فعالیت شد. در عملیات الیبیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر، به مهندسی رزمی لشکر رفت و در والفجر2 به شدت زخمی شد. به خاطر مشکل دستش، مدتی از جبهه دور بود و در عقیدتیسیاسی ذوبآهن فعالیت داشت. مهر62 دوباره به منطقه بازگشت و در والفجر4 یکبار دیگر زخمی شد. در نهایت، 21بهمن 64 در 41سالگی در جایگاه فرمانده مهندسی لشکر8نجفاشرف به شهادت رسید.
منتخبی از وصیتنامه شهید حسینعلی ابوالقاسمی:
«خداوندا من ميدانم كه بسيار گناه كردهام و هيچكس غير از خودم و تو اي خداي رحمان نميداند كه چقدر من گناهكارم. آنقدر كه نميدانم از كجا شروع كنم و چه بگويم. فقط در يك جمله ميتوانم بگويم خدايا تو رحمان و رحيمي، خدايا تو بزرگي، خدايا تو بخشندهاي. خدايا مرا ببخش.»
«خداوندا همانطوري كه در آخرين لحظات صبح عاشورا، حر را به راه راست هدايت كردي، همانطور كه او را جسارت بخشيدي، همانطوري كه قلب او را با نور ايمانت منور ساختي. اي رحمان، اي بخشنده، تنها خواهشم اين است كه اول مرا ببخشي. خدايا تو خود ميداني كه من تا اين ساعت هنوز لياقت شهيد شدن را در راه خودت را نميبينم. شهيد شدن فيسبيلالله».
«تذکر من در مورد ادرات و ارگانها و نهادهاست. برادرانی که در ادارات مشغول انجام وظیفه هستند، این حقیر کوچک عاجزانه میخواهم در حق این مردم شهید داده و زجر کشیده کوتاهی نکنید و نارضایتی به وجود نیاورید. اگر خدای ناکرده در حق پدر شهید، مادر شهید، همسر شهید یا فرزند شهید کوتاهی شود و یا دلش بسوزد و آهی بکشد، دمار از روزگارتان در میآورد و تر و خشک با هم میسوزد».