اسفند ۴۵ در خانوادهای متدین، از طبقه متوسط، در نجفآباد به دنیا آمد. خانوادهاش در سال ۵۲ به دلیل مشکلات مالی مجبور شد به داران مهاجرت کند.عباسعلی، هر وقت درس و مدرسه نداشت، کمکحال پدرش در مغازه بود. دوره راهنماییاش داشت تمام میشد که با خانواده به نجفآباد برگشت.
مثل سالهایی که در داران زندگی میکرد، در متن حوادث انقلاب بود و در مراسمهای مختلف حاضر میشد. شانزده ساله بود که بعد از گذراندن دوره آموزشی و با دستکاری شناسنامهاش، راهی کردستان شد. در اعزامهای بعدی، راهی جبهه جنوب شد و در والفجرمقدماتی، طی بمباران هوایی، جمجمهاش شکافت و مدتی درگیر چند عمل جراحی سنگین بود.
پنجم اسفند۶۲، طی عملیات خیبر در جزایر مجنون، چهار گردان از نیروهای لشکر۸نجف و لشکر۳۱عاشورا، طی ماموریتی در نزدیکی طلاییه به محاصره دشمن درآمدند و تمامی آنها، حدود ۱۲۰۰نفر، شهید یا زخمی شدند. عباسعلی، یکی از اسرای زخمی این معرکه بود که تا شش ماه مفقودالاثر بود.
در دوران اسارت، فعالیتهای مختلف فرهنگی و هنری را دنبال کرد و به عربی مسلط شد. سال۶۴، بر اثر شکنجه شدید نظامیهای بعثی، از ناحیه پا، کمر و صورت به شدت زخمی شد ولی به مقاومت ادامه داد. شهریور۶۹ پس از حدود هفت سال اسارت به کشور بازگشت و همزمان با تکمیل مراحل درمانی و انجام اعمال جراحی متعدد، درسش را در رشته پزشکی دانشگاه اصفهان ادامه داد. در کنار درس، تکواندو و شنا را بهطور جدی دنبال کرد و در ا ولین سال حضور در دانشگاه ازدواج کرد.
منظم بود و کاری، سادهزیست و مردمدار و با وجود شرایط سخت جسمانی و هفتاد درصد جانبازی، برای خدمترسانی به روستاهای محروم و آسیبدیدگان حوادث مختلف مانند زلزله، در قالب نیروی داوطلب هلالاحمر، پیشقدم بود. این پاسدار لشکر۸نجفاشرف، مدتی مدیریت درمانگاه نبیاکرم نجفآباد را بر عهده داشت. در ثبت و تدوین خاطرات شهدا و رزمندگان لشکر۸نجف، با ارگانهای مختلف مانند کنگره شهدا همکاری داشت و مدتی معاونت درمان بنیاد شهید شهرستان را بر عهده گرفت.
این پزشک متعهد، در نهایت سوم مهر۹۴ که به عنوان پزشک یکی از کاروانها، عازم مراسم حج شده بود، در فاجعه منا در ۴۹سالگی به شهادت رسید و پیکرش چند ماه بعد شناسایی و اوایل بهمن پس از حدود چهار ماه انتظار، در گلزار شهدای نجفآباد به خاک سپرده شد.