در اولین روز سال 1335 در نجفآباد به دنیا آمد. از کودکی به مطالعه، درس و کارهای هنری مثل نقاشی و خطاطی علاقه داشت. محرمها، پای ثابت مراسم عزاداری بود. برای ادامۀ تحصیل، به اصفهان رفت و همزمان در کارگاه قالیبافی شروع به کار کرد تا خرج تحصیلش را در بیاورد. در رشته اتومکانیک دانشگاه بابل قبول شد ولی مدتی بعد به خاطر فعالیتهای انقلابی و فشار دانشگاه، تحصیل را نیمهتمام رها کرد. قصد داشت خارج از کشور ادامه تحصیل بدهد و در آزمونش هم موفق شد ولی به دلیل سوابق مبارزاتیاش، اجازه اعزام ندادند.
رفت سربازی و پس از پیروزی انقلاب دوباره برگشت به دانشگاه ولی اینبار هم انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها، اجازۀ ادامه تحصیل نداد. کردستان که شلوغ شد، حدود چهار ماه در این منطقه جنگید و بعد به جبهه جنوب آمد. بارها زخمی شد و مرتب حسرت میخورد که «نمیدونم چه کردهام که مدام از قافلۀ شهدا جا میمونم!»
متواضع بود، نماز شبش ترک نمیشد و شبهای جمعه، مرتب دعای کمیل میخواند و توجه خاصی به نیازمندان داشت.
در نهایت شانزدهم شهریور 60 در 25سالگی در خط پدافندی سرپلذهاب به شهادت رسید و پیکرش در گلزار شهدای نجفآباد، به خاک سپرده شد.
بخشی از وصیتنامه شهید: «بياييد هجرت كنيد و با افزايش اطلاعات و آگاهيهاي خود قرآن را در جامعه زنده و پياده كنيد و توطئههاي آنها را خنثي كنيد. امام را ياري كنيد، مبادا خدا ناكرده آنها را تنها بگذاريد و فقط بنشينيد به انتقادهاي بيجا و ناآگاهانه دامن بزنيد. بدبختي ما در جامعه، از افرادي است كه با اطلاعات اندك و ناچيز خود فكر ميكنند همه چيز را ميدانند و فقط آنها هستند كه راه صحيح را ميپيمايند و خوب ميفهمند در صورتي كه آنها ناآگاهترين افراد جامعه هستند.»
نثار روح همه شهدا فاتحه و صلوات