امروز: پنج شنبه, ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۶ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
نگاهی به فیلم جدید کیومرث پوراحمد؛

۵۰ قدم آخر پوراحمد، چند قدم کم آورد

به گزارش خبرنگار ایمنا در نجف آباد، این روزها همزمان با اکران فیلم "۵۰ قدم آخر" کیومرث پور احمد نقدهای زیادی نسبت به این اثر در رسانه های مختلف مطرح می شود ولی در این میان شاید تاسف برانگیزترین قسمت ماجرا، به هدر رفتن فرصتی طلایی جهت طرح یکی از سوژه های ناب و دست نخورده سالهای دفاع مقدس باشد.
بر طبق برنامه ریزی های اولیه قرار بود این فیلم به یکی از خاطرات "اکبر کاظمی" از نیروهای اطلاعات عملیات لشگر زرهی هشت نجف اشرف بپردازد که در آستانه عملیات والفجر ۴ و در مسیر شناسایی به دلیل شرایط خاص به وجود آمده بیش از 15 روز را در فاصله بین نیروهای ایرانی و عراقی با پایی متلاشی شده و بدون آذوقه طی کرده بود.
به همین دلیل بود که سازندگان این فیلم بیشترین استفاده را از امکانات لشگر زرهی ۸ نجف اشرف شهرستان نجف آباد(زادگاه مادری پور احمد) را بردند.
در کنار کمک های نقدی و معنوی کنگره سرداران و دو هزار و 500شهید این شهرستان، چندین ماه نیز امکانات لجستیکی لشگر هشت نیز به صورت تمام وقت در اختیار سازندگان فیلم قرار گرفت تا اولین فیلم سینمایی بلند در مورد یکی از رزمندگان این لشگر بر روی پرده نقره ای نمایش داده شود.
البته قرار بود در کنار تدوین زندگینامه کاظمی، این فیلم در اجلاسیه کشوری شهدا که برای اولین بار به میزبانی نجف آباد قرار است در مهر ماه برگزار شود نیز به نمایش درآید ولی به احتمال زیاد این برنامه اجرایی نخواهد شد.
به نظر می رسد در شرایط کنونی حداقل شنیدن ماجرای واقعی که قرار بود به عنوان محور اصلی فیلم مورد توجه قرار گیرد از زبان جانباز اکبر کاظمی جالب باشد.
وی این ماجرا را در نواری ویدئویی و در قالب ثبت و ضبط خاطرات نیروهای اطلاعات و عملیات لشگر زرهی ۸ نجف اشرف چنین تعریف می کند: ما پیش از این اتفاق نزدیک به 20 بار دیگر به همراه دیگر نیروهای اطلاعات عملیات برای شناسایی این محور اقدام کرده بودیم و قرار بود بر طبق اعلام شهید حاج احمد کاظمی شب بعد نیز عملیات کنیم.
البته شهید کاظمی در آخرین لحظات خواست که ما یک شناسایی دیگر به عنوان آخرین مرحله انجام دهیم.
من به همراه مرتضی گوینده و یکی از نیروهای یزدی که اسمش یادم نیست همان روال قبلی را در شناسایی انجام دادیم ولی موقع بازگشت وقتی با تعدادی از نیروهای عراقی درگیر شدیم موقع فرار به جای مسیر همیشگی و پس از عبور از رودخانه شیلر اشتباها به یکی از میدان های مین دست نخورده وارد شدیم.
گوینده که در بین ما آخرین نفر حرکت می کرد ناگهان با یک مین برخورد کرد و پایش به صورت کامل متلاشی شد، من بعد از پانسمان مختصری که روی پایش انجام دادم به دلیل جثه بزرگترم، بدن مجروحش را کول کردم و قرار شد با خنثی کردن مین های باقی مانده توسط نیروی یزدی ادامه مسیر بدهیم.
ولی چند لحظه بعد پای من هم به روی مین رفت و شرایط سخت تر از قبل شد.
البته این نقطه در نزدیکی سنگر کمین عراقی ها قرار داشت ولی به دلیل سابقه برخورد گرازها با میدان مین، عراقی ها به تصور تکرار چنین حادثه ای، زیاد به سر و صدای ایجاد شده بر اثر انفجار دو مین توجه نمی کردند.
قرار شد دوستمان گوینده را که وضع بدتری داشت را به عقب ببره و بعد با استفاده از نیروهای کمکی مجددا برای بازگرداندن من برگردد ولی در زمانی که منتظر رسیدن نیروی کمکی بودم متوجه نزدیک شدن نیروهای کمین عراقی شدم.
برای فرار از دستگیری و بالطبع لو رفتن زحمات چندین ماهه بچه ها برای عملیات در این نقطه، هر طوری بود خودم را به نقطه ای دیگر در نزدیکی رودخانه و دور از چشم عراقی ها رساندم.
بعد از عبور عراقی ها، آنقدر ضعیف شده بودم که دیگر نای برگشتن به نقطه اول را نداشتم و نیروهای کمکی هم امکان پیدا کردن من را از دست دادند.
بچه های لشگر به احتمال اینکه من اسیر شده ام و ممکن است اطلاعات را لو بدهم عملیات را یکی دو هفته عقب انداختند و به همین دلیل من بیش از پانزده روز را در فاصله بین دو خط ایرانی ها و عراقی ها بدون آذوقه و با پایی متلاشی شده سپری کردم.
در این مدت گیاهان اطرافم به همراه آب رودخانه تنها غذایی بودند که من را از مرگ حتمی نجات دادند و بالاخره با عملیات ایران، نیروها بدن نیمه جانم را پیدا کردند.
وقتی من را با بقیه مجروحان به هلیکوپتر سوار کردند، خلبان به دلیل چهره سیاه شده و هیکل درشت من خیال کرد من یه عراقی زخمی ام و آماده کشتن من شد که خوشبختانه با آخرین توانی که داشتم بهش فهماندم که خودی ام.
این حادثه برای کاظمی آنقدر سخت بوده که تا چندین ماه پس از مرخص شدن هم توان صحبت کردن نداشته و الآن نیز به سختی از این خاطره یاد می کند.
نکته جالب توجه در مورد این جانباز دفاع مقدس این است که اکبر کاظمی پس از جنگ با وجود پیشنهادات و فرصت های خوبی که داشته هیچ گاه وارد سیستم نظامی و یا دولتی نشده و همچنان کار ساده آهنگری خود را در یک زیر زمین محقر و ساده در نجف آباد ادامه می دهد.
وی در مدت ساخت فیلم "۵۰ قدم آخر" نیز بارها با اصرار سازندگان بر سر صحنه های مختلف حاضر شد تا اثر تولیدی بیشترین نزدیکی را با واقعیت ماجرا داشته باشد.


این مطلب چقدر مفید بود ؟
(1 امتیاز , میانگین: 5.0 از 5)  
دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی
کد جدید

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به شهرداری نجف آباد می باشد , هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.