مشاغل سنتی
نجفآباد از دیرباز تا کنون شغلهایی را پرورش داده است که با گذشت زمان تعدادی به کلی فراموش شده و تعدادی هم در گذر زمان صاحبان حرفهای خود را حفظ کرده است. در گذشتۀ شهری نجفآباد و دیگر مناطق کشور، مشاغلی همانند آهنگری، چکشکاری با شاخههای زیرین خود یعنی نمدمالی، کلاهمالی، گیوهدوزی، تختکشی، پالوندوزی، خورجیندوزی، نجاری و مشگری و... وجود داشت. با گذر زمان شغلهای دستی و سنتی به زوال رسید و بهتدریج و پس از انقلاب اسلامی اینگونه مشاغل به فراموشی سپرده شدند. هماکنون برخی از آنها با یک یا چند استادکار زنده ماندهاند.
نخستین و قدیمیترین صنعت نجفآباد صنعت چکشکاری است. پیشینۀ این شغل را به ساکنین اولیۀ شهر منصوب میدانند (یزدانی، خلیلی...). از زیرشاخههای چکشکاری میتوان به شغلهای وابسته به دامداری و کشاورزی آن، نام برد؛ همانند نعلبندی، ساخت بیل، تیشه، کلنگ و دیگر ابزار کشاورزی. اما مهمترین صنعت چکشکاری، ساخت کارد و چاقوی دستی و جیبی بود. همانگونه که ذکر شد، نجفآباد از زمان صفویه، صنعت قورخانهای پایتخت کشور را دارا بود.
شهر نجفآباد از دیرباز تاکنون شهرۀ تمام کشور بوده است. چکشکاریِ این شهر چندین دسته میشوند؛ آهنگری، قفلسازی، چاقوسازی، قیچیسازی، دفدینسازی، چعرهسازی و درفش سازی و... که پیشینۀ تاریخی درستی از آنها در دسترس نیست و تنها بنا بر روایات شفاهی میتوان این مشاغل را منصوب به ساکنین اولیۀ نجفآباد دانست.
بنابر استناد به روایات شفاهی در این زمینه مشخص میشود، برخی از استادکاران چکشکار منحصراً به ساخت بیلهای بزرگ کشاورزی «بیل نوکی» و وسایل دیگر کشاورزی همانند شنکش، چهاردنده، کلنگ و تیشه میپرداختند. برخی دیگر تنها وسایل دامداری همانند «چَعره» که مخصوص چیدن پشم گوسفندان است، تولید میکردند. برخی دیگر از استادکاران هم چندکاره بودند که به تولید قیچی قندی، قیچیهای قالی، تیغ سرتراشی انواع میخ ها و... میپرداختند.
چاقوی دستهشاخ نجفآباد هنوز در میان مردمان کوهنشین و دامدار یکی از الزامات مهم زندگی است.
چاقوهایی که با گذشت چندین سال از عمر آنها هنوز برندگی و دوام خود را از دست ندادهاند. خریداران بسیاری از استانهای چهارمحالوبختیاری، کهکیلویه و بویراحمد، خوزستان، فارس، یزد و کرمان... به دنبال چاقوی دستساز استادان قدیمی و از دنیا رفته، چون استاد باقر کافی موسوی، استاد میر عباسی، استاد علی ایرانپور، استاد غیور، استاد معین، استاد مهدیه و ... به نجفآباد میآیند و حاضر به خرید چاقوهای دستساز ایشان به قیمتی بالاتر از قیمت واقعی جنس هستند.
چاقوسازی:
ساختن چاقو که خود شامل ساختن دسته و تیغه و اره است. توسط استادکاران نجفآبادی ساخته میشد. چاقوسازی از حرفههای پرآوازۀ بومی این شهر است که با ویژگی خاص خود تهیه میشد. ساختن دسته چاقو از شاخ گوسفند و تیغه و ارۀ آن از آهن گداخته و آبدیده بوده است و تزئین دستۀ چاقو به طرز زیبایی توسط خردههای برنج و استخوان سفید و بعضاً لاکهای پلاستیکی رنگین نقشاندازی و اغلب نام استاد چاقوسازی با ضرب چکش، انتهای تیغه حک میشد. برخی نمونههای دیگری در انتهای دستۀ چاقو گیرۀ کوچی به نام مُدبِر اضافه میشد که جهت بستن نخ به چاقو یا ابزاری برای آویز چاقو استفاده میشده. طرز ساختن دسته چاقو از شاخ، یک فن کاملاً ظریف و در عین حال مشکل و استادانه است.
بدین طریق که شاخ را در آتش آمادهشده و کاملاً قرمزِ ذغال سنگ یا چوب قرار میدادند. وقتی که شاخ در داخل آتش قرار میگرفت نرم و قابل انعطاف میشد؛ سپس شاخ را با انبرک مخصوص از روی آتش برداشته و با انبر دیگری که دو دَم بلند داشت، آن را به هر طریقی که مایل بودند، میکشیدند و با قدرت دست و بازو و فشار زانو و بدن با مهارت عاملانۀ خود آن را شکل میدادند و با تیغهای برنده آن را صاف و تمیز و سپس آن را سرد میکردند. تیغه و اره نیز با قدرت بازوی همین استادکار و سندان و چکش و آتش کوره شکل میگرفت.
قفل سازی:
یکی از صنایع بسیار مهم ما در گذشته بوده است که به صورت اشکال تصویری حیوانات و هندسی تقسیم شده است. قفلها در گذشته تنها کاربرد ایمنی نداشتند و کاربرد آئینی و دینی هم داشتند. چنانچه زیباترین قفلها در گذشته آنهایی بودند که برای ضریح ساخته میشدند. این جنبهها بعد از اسلام و خصوصاً در دورۀ صفویه به اوج میرسند. ظهور قفلهای فولادی در دورۀ صفویه تحولی عظیم در صنعت قفلسازی بوجود میآورد. برای قفلسازی از انواع ابزار و وسایل فلزکاری استفاده میشد. مواد اولیۀ استفادهشده در ساخت قفلها، فولاد و آهن و آلیاژهای آن بود. برای ساخت قفل ابتدا ورق و مفتول آهنی یا فولادی را در ضخامتهای مختلف آماده میکردند؛ سپس متناسب با طرح محفظۀ داخلی، قفل را برش میزدند و قطعات مختلف شامل کمان، فنر و زبانه را به هم پرچ میکردند و پرداخت نهایی روی آن انجام میشد.
قیچی، چعره و دفتینسازی: دستمایۀ کار این استادان، آهنی است سخت که فقط با آتش کوره میتوان آن را رام و نرم کرد و این کار با ابتکار و زورمندی استادکار و چکش و قدرت بازو و تندی آتش کوره است که انجام میگرفت و این آهن سخت را تبدیل به قیچی و چعره و سایر وسایل درخور نیاز شخصی و منزل، میکرد. قیچی اسبابِ دست قالیبافان و خیاطان و چعره وسیلۀ کار چوپانان برای چیدن پشم گوسفندان و دفتین جهت کوبیدن خفت و رج قالی استفاده میشد.
از دیگر مشاغل سنتی نجفآباد میتوان به گزینههای زیر اشاره کرد:
دباغی «چرم سازی»: عمل و شغل جداکردن پشم و چربی از پوست حیوانات و پاککردن و تبدیلکردن آن به چرم یا پوست صنعتی است. پوست گوسفند، گاو، شتر و الاغ را پس از جداسازی از لاشه با عملیاتی که بر روی آن انجام میدادند، پشم و کرک و مواد زاید آن را دباغی کرده و به چرم تبدیل میکردند و در کفش و گیوهدوزی از آن استفاده میکردند.
صباغی «رنگرزی»:
به معنای رنگساز رنگرزی. رنگرزی تأمینکنندۀ مواد اولیۀ «پود» قالی بوده است و این مواد عبارت بودند از: پشم رشته شده که توسط گیاهان رنگدار مانند رناس، پوسته انار، پوست سبز گردو و... یا مواد شیمیایی رنگ میشد. این صباغان علاوه بر رنگکردن الیاف پشمی درخور استفاده در قالی، نخها و پارچههای کرباس و همچنین البسۀ نخی درخواستشدۀ مردم را رنگ میکردند.
کاغذسازی «کاغذگری»:
کاغذگری شغلی است ابتدایی که توسط استادکار حرفهای با خردههای خمیرشدۀ کاغذ و مقوا و حوض آب و الک و پارو انجام میشد. بدین طریق که خوردههای کاغذ و مقواهای نازک را پس از خیساندن مقدماتی در محفظههای سنگی بزرگ، یانه، میکوبیدند تا کاملاٌ نرم و به یک خمیرمایۀ ملایم و یکنواخت تبدیل شود. این خمیر را در یک حوضچۀ پر از آب و شاید با ترکیب مادۀ چسبندهایی مانند سریشم و یا صمغ که در آب قبلاً حل میشد، میریختند. دستیار استاد این محلول را بهطور مرتب با پاروی چوبی این حوض را بههم میزد؛ بهگونهای که خردههای کاغذ در تمام سطح حوض یکنواخت و پراکنده و به هم فشرده باشد و آن سوی حوضچه، استاد کاغذگر به شکلی ماهرانه از محتویات حوضچه با الکی بسیار ریز به اندازهای معین برداشته و پس از پالایش آب آن، کاغذ شکل گرفته از داخل الک را بر روی پارچهای پهن میکرد و این کار آن قدر تکرار میشد تا مواد کاغذی حوضچه تمام شود. پس از خشکشدن، کاغذ به بازار عرضه میشد و چون این کاغذ ضخیمتر از کاغذ معمولی بود به نام کاغذ عطاری معروف شده بود و در بازار جهت پیچیدن گیاهان دارویی و امثال آن کاربرد داشت.
سبدبافی «لوده بافی یا ارغوان بافی»:
تا چند سال پیش رونق زیادی داشت که از نوعی چوب به نام ارغوان بافته میشد. لوده و سبد از ترکههای درخت ارغوان به هم بافته میشدند. در قدیم از لودهها «سبدهای توگود» برای حمل بار و میوههایی مانند انار و انگور استفاده میشد. در مرحلۀ بافت چند عدد از ترکهها در کنار یکدیگر و چند عدد دیگر بهصورت متقاطع روی آنها قرار میگرفت تا تشکیل یک ستارۀ شش پر را بدهد.
آنگاه بوسیلۀ ترکههای باریکتری مهار شده و بافنده با ترکههای نازک عمل بافت را به شیوۀ یکی از زیر، یکی از رو آغاز میکرد و ترکهها را بهطور یکی در میان از لابلای ترکههایی که قبلاً بهطور متقاطع روی یکدیگر قرار گرفته بود، عبور میداد. عموماً صنعتگران بعد از پایان بافت قسمت پائین، در محلی که قرار است از آنجا لبۀ کار بافته شود، به بافت، حالت مارپیچی میدادند و کار را به شیوۀ قبلی ادامه میدادند و انتهای کار را نیز به صورت مارپیچ خم میکردند. از این نمونه سبد لوده بیشتر در کشاورزی برای حمل میوه و ... استفاده میشد.
نمدمالی:
سابق بر این در یکی از خیابانهای نجفآباد «یکی دو تا» نمدمال دیده میشد که دستمایۀ کار آنها پشم شتر و گوسفند و آب و صابون بود.
در کف خیابان، خیابان خلوت نجفآباد قدیم، و یا پیاده رو، با انداختن یک زیرانداز و پهنکردن یک نمد کهنه، پشم را به طور یکنواخت و به اندازۀ دلخواه بر روی آن مینشاندند و با ریختن آب و صابون و شاید هم کمی زفت آب شده در آب و صابون، بر روی این پشمهای چیدهشده و شکلگرفته که پستی و بلندی آن نیز صاف میگردید و گاه با خطوط و اشکالی از پشم رنگشده آراسته میشد. نمدمال پس از صافکردن قسمتهای مختلف نمد، آن را به کمک کارگران ماهر نمدمال میپیچید و بهطور مرتب و مکرر با پا و دست آن را لوله و باز میکردند، میپیچیدند، ضربه میزدند، میکوبیدند و مالش میدادند تا الیاف پشم در هم تنیده شود و بهصورت سطحی صاف و یکدست شکل بگیرد.
گاهی جهت اطمینان و تقریباً پایان کار دو کارگر دو زانو نشسته و به طور مرتب با یک زانو و دو دست، آرنج و ساق دست، آنقدر این محموله را مالش میدادند تا کاملاً ورزیده شود و با عملیات شستشوی نهایی که بر روی آن انجام میدادند، تبدیل به نمد زیرانداز و یا «کُلی چه» نمدی و یا نمد کامل میشد.
چیتگری «چیتسازی»: چاپکردن نقوش و نوشتن مطالبی چند بر روی کرباس و آن هم کرباسی که قبلاً بدین منظور آماده شده بود، توسط قالبهای مخصوص چوبی، که از نقوش ایرانی و اسلامی بر روی چوب درخت گلابی و بهشیوۀ خاصی منقوش و حکاکی میشد. قالبهای نقشدار روی صفحههای نمدی آغشته به رنگ زده میشد و بر روی پارچه قرار میدادند و سپس با نواختن ضربات مشت بر روی قالب، نقش رنگی از قالبها بر روی کرباس انتقال مییافت. پس از تکمیل عمل چاپ پارچههای کرباس برای تثبیت رنگ و خشکشدن مراحل دیگری را سپری میکردند.
کرباس بافی:
کرباس، هنر دست خلاقۀ زنان محلی ما بوده است که توسط وسایلی مانند چرخ چلهریسی، چرخیجه، پلکو، کار، کاربافی، ماسوره، چله، چاله، شانه و ماکو بهوجود میآمد و هر روز عصر به بازار عرضه میشد و خریداران کرباس آن را به قیمت عادلانه خریداری و بهطور معمول صادر میکردند. در محل نیز جهت لایی لباس و گاهی جهت تهیۀ قبا، الحالق و لباس زارعین شهر نیز از همین کرباس استفاده میشد.
قابل ذکر است که پنبه در خود نجفآباد کشت میشد که با گلدادن و رسیدن کلوزه، بخشی از کار کشاورز و خانوادهاش صرف خارجکردن پنبه از داخل کلوزه و بیرونآوردن دانۀ آن توسط چرخهای دستی مخصوص میشد. پنبهای که از کلوزه خارج میشد، از جلو وارد چرخ دستی می شد. این چرخ که دارای دو استوانۀ (لُو) بزرگ آهنی عاجدار بود و به کمک دستهای بر روی هم میچرخید، با عبور پنبه از بین دو استوانۀ این چرخ، دانه را از پنبه جدا میکرد. پنبه توسط حلاج زده میشد تا الیاف آن از هم باز و ناخالصی داخل آن جدا شود؛ سپس زنان خانهدار با چرخ چولهریسی پنبه را به نخ تبدیل و دشگی درست میکردند.
دشگی به گندلی و گندلی به کلافه تبدیل میشد. پس از آن توسط چرخ ماسوره، نخ کلافه روی ماسوره پیچیده میشد و در کارگاه کاربافی داخل ماکو قرار میگرفت. زنان کرباسباف خانهدار با وسایل ساده و ابتدایی خود پارچۀ درخور نیاز شهر را تأمین میکردند و شاید امروز خیلی از مردمان حسرت دیدن دستمایۀ بافتنی بومی خود را داشته باشند.
گیوهدوزی یا ملکیدوزی:
صنعت گیوهدوزی در نجفآباد از دیرباز رواج داشته است. در تولید گیوه یا ملکی چهار گروه صنعتگر دست داشتهاند. زنان ریسمانتاب که با چرخ نخریسی پنبه را به نخ تبدیل میکردند. زنان رووارچین که با ریسمان رویۀ گیوه را با سوزن مخصوص میبافتند، تختکشها که از پارچههای کهنۀ پنبهای و کتانی، تخت گیوه را تولید میکردند و بالاخره ملکیدوزها که رویه را بر روی تخت سوار میکردند و میدوختند.
با روی کار آمدن کفشهای کارخانهای درب همۀ کارگاههای ملکیدوزی بسته شد و تنها چند کارگاه باقی مانده است که همۀ آنها مسن هستند و با رفتن آنها، این صنعت نیز به فراموشی میرسد.
قالیبافی:
قالیبافی نیز با نقش و نگار و رنگبندی ویژۀ نجفآبادی تا چند دهۀ قبل در این شهر رواج داشته است. سفارشات خریدان فرش و سرمایهگذاران «قالیزنها» در بخش قالی، نقوش معروف کاشان را به طرح و رنگ اصیل قالی نجفآبادی تحمیل کردند و بافندگان محلی را به سمت و سوی بافت قالی کاشان سوق دادند. امروزه در نجفآباد این هنر و صنعت ملی همچون بقیۀ شهرهای کشور از رونق خوبی برخوردار نیست و فقط خاطراتی از رنج بافت آن در برخی از اذهان زنان و مردان این شهر باقی است.