تیر 1337 در خانوادهای متوسط و کشاورز در نجفآباد به دنیا آمد. روزها، به پدرش در کشاورزی کمک میداد و شبها در مکتبخانه درس میخواند. دوران ابتدایی را که تمام کرد، وارد کار مکانیکی شد.
انقلاب که اوج گرفت، سرباز بود. برای سربازها، جلسات محدود و مخفیانه آموزش قرآن را برگزار میکرد و به دستور حضرتامام، از پادگان فرار کرد. بعد از انقلاب، جزء اولین نیروهایی شهر بود که دوره آموزش نظامی را گذراند و داوطلبانه راهی غرب شد. سال60، عضو سپاه شد. در عملیاتهای مختلفی حضور داشت و در کنار کارهای فرهنگی مثل دایر کردن کلاسهای آموزشی، به انجام تعمیرات و بازسازی ادواتهای مختلف و تانک، تسلط پیدا کرد.
شجاع بود و خندان، فداکار و متواضع، مقید به نماز اول وقت و جمعه و جماعت و احترام ویژه به والدین و خانواده. از کوچکترین فرصت حضور در شهر، برای کمک به پدر، ساخت خانه و صله ارحام استفاده میکرد و مدتی زن و فرزندش را به مناطق جنگی برد.
در نهایت، بیست و نهم مهر62 در بیستوپنج سالگی طی عملیات والفجر4 در ارتفاعات نزدیک به بانه، در جایگاه فرمانده گردان زرهی لشکر8نجفاشرف، به شهادت رسید.
بخشی از وصیتنامه شهید محمدعلی عباسیان: «جان من عزيزتر از بقيه جوانان اين مملكت نيست و تنها آرزوي من اين است كه در راه اسلام و قرآن و خط امام، گمنام به شهادت برسم. مبادا روحیه قویتان را ببازید و تابع هوای نفستان شوید و دل دشمنان را شاد کنید تا آنجا که میتوانید از اسلام وانقلاب و روحانیت در صحنه دفاع کنید تا چشم دشمنان اسلام کور شود. مبادا کفران نعمت کنید به فکر سر بلندی اسلام و مسلمین باشید و به هر وسیله ای که میتوانید در این راه گام بردارید.»
نثار روح همه شهدا فاتحه و صلوات